نفسنفس، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
وب نفسوب نفس، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره
نویدنوید، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

همه عشقم تویی نفس مامان

زندگی هندسه ساده تکرار نفس هاست

sismoni

امروز بازم رفتین خرید همه چیزایی که ضروری بودن تا حدودی خرید کردیم  مونده کمد و گوشواره ناز دختر  چند تایی که من تونستم عکس بگیرم رو میذارم و بقیش میمونه وقتی خونمون  سر میزنم عکس بگیرم و بذارم ببینید دوستان نازم  ...
31 مرداد 1392

سونو گرافی

دیروز صبح ابجی رفته بود پیش دکترش  همه چی چک شده وزن ابجیم 83 شده  قبل حاملگی 68 کیلو بوده دقیقا 15 گیلو وزنش زیاد شده  فقط فشارش 7 روی 10 بوده و دکتر گفته دیگه چیز ترش نخور  و اینکه از این به بعد هر دو هفته یک بار بیای برا معاینه  ساعت 2 بود رفتیم سونو گرافی از مسئول پذیرش پرسیدم میتونم برم تو  گفت یه نفر همراه مانعی نداره منم رفتم داخل  ای جونم دیدیم نی نی خوشگل رو اینقد ذوق زده شده بودم که حد نداشت  حود به خود چشام پر اشک شده بود  نی نی در هفته 26 به سر میبره و 28 سانتی متر هس و حانوم دکتر گفت  آبش خیلی زیاده و علت خاصی نداره و با دکترش در میان بذاره  ورزنش حدودا 800گرم صدای قلبش رو هم شنیدم خیلی تند و تند میزد  سلامت ...
29 مرداد 1392

عروسی

دیروز مراسم خنچه عروسی دوستم و دختر همسایه بود  من و مامان و آبجی دعوت بودیم من زودتر رفته بودم  مامان و آبجیم یخورده دیر تر اومدن خیلی خشو گذشت بهمون  آبجی یخورده اذیت شده بود  دس ور دار نشدن پاشو برقص اونم خیلی آروم میرقصید  من همراهیش کردم تنها نباشه  نمیدونم اما خانوما میگفتن خانوم حامله برقصه ارزونی میشه  6 شهریور هم عروسی همین دوستم تالار دعوتیم  آبجیم فردا میره دکتر و پس فردا سونوگرافی تا ببینم چه خبره  ...
27 مرداد 1392

نی نی ما

عزیزانم بابای نی نی اسم نفس رو میخواد بذاره همونی که من و آبجی از اول دوست داشتیم  الان آبجی با اسم محیا با خوشگل حرف میزنه و باباش با اسم نفس من هر دو رو دوس دارم  در ضمن نوه عموم که 50 روزی کوچیکتر از نوه ما هس دختره و اسم نیایش رو انتخاب کردن  تموم شدنی نیس خریدا یه لیست نوشتیم بازم تا بخریم  هرچی میبینیم دلمون میخواد بخریم  شور و شوق عجیبی دارم و وقتی میریم خرید دوس دارم زودتر به دنیا بیاد و  تموم بشه این انتظار . اما این لذت بخش ترین انتظاری هس که دارم تجربه میکنم تو زندگی  گاها با خونواده فکر میکنیم که کاش تا آخر شهریور ماه متولد بشه زودتر تموم بشه این قضیه وقتی به دنیا میاد که آزمون دارم و دانشگاه خدا کمکم کنه که بت...
23 مرداد 1392

sismoni

امروز یه خرید کردیم موند بازم سه شنبه بریم  خیلی خوش گذشت خرید. خدا پولش رو برسونه  ادم دلش میخواد همه چی بخره  وسایل رو داشتن میبردن خونه خودمون من با عجله  ازشون عکس گرفتم .باشه بازم عکس کلی خواهیم گرفت یه ماه بعد ببریم بچینیم اتاق نی نی کامل بشه بازم خدمتتون خواهم بود با عکس های خوشمل  در ضمن ما تصمیم داریم متفاوت باشیم همه چی رو فسفری و نارنجی خرید کردیم  سه دست لباس شماره یک خریدم قبلا اینا دو سری دیگه شماره دو هستن  ...
19 مرداد 1392

عیدتون مبارک

سلام به همه دوستان گلم معذرت به خاطر اینکه یه مدت کوتاه وب رو به روز نکردم  سرم بد جور مشغوله هفته دیگه 25 آزمون دارم میخونم برا اون خدا کمکم کنه  آبجیم حالش خوبه و دوشنبه خونه عمو بزرگم مهمون دعوت بودیم من و داداشم فرصت نداشتیم  اما بابا اینا همراه آبجی و همسرش رفته بودن جای من خالی حسابی خوش گذشته بود  این هفته میز ال ای دی رو خریدن مبارکشون باشه  داره شش ماه رو تموم میکنه برای سونو گرافی ماه هفتم میره هفته بعد  و مامان بابا برا لحاف و تشک نی نی پارچه خریدن خوشمل شدن  سه شنبه بازم میریم خرید  و عید رو به همه دوستان عزیزم تبریک میگم  ...
17 مرداد 1392

تموم شد

بالاخره صبح از شرکت ماشین آورد پسرعموم و تمام اسباب و اثاثیه رو آوردیم  خدای من خیلی خوشمل شده خونش چند تایی عکس گرفتم اما با عجله بود  ایشالله اتاق نی نی رو هم بچینیم و خونشون یخورده جون بگیره و کم و کسری  ها رو تکمیل کنن و عکس های بهتر و برتر بذارم  راستی امروز دختر عموم نسرین جون که عروس عمه جانم هم میشه اومد کمک  خدا خیرش بده خیلی کمک بود برام و کلی کار کرد با زبون روزه  نسرین اینا هم خونه جدید خریدن ماه بعد اسباب میبرن میرم کمکش کنم  جبران زحماتی که امروز خودش و همسرش کشید  رمز ادامه مطلب ثابت هست مث همیشه ...  اوووووووووف خیلی اذیت شدم تا عکس بگیرم و کات کنم و حجمشون رو کم کنم و آپلود و..  چند روز بعد حذف میکنم دیدین نظر...
11 مرداد 1392

اسباب کشی

یه چیز جالب دیروز صبح تو خواب میدیدم  یکی بهم تهمت زده داشتم گریه میکردم داد میزدم  به بابام میگفتم دروغ میگه اون فرد رو داشتم میبردم  پیش بابام که ثابت بشه به من تهمت زدن اینقد تو خواب  گریه کردم که از صدای خودم که داشتم بابا بابا صدا میزدم بیدار شدم  ضربان قلبم خیلی زیاد بود برا مامان گفتم به خیر تعبیر کرد و گفت که ایشالله که میخندی ؛  گریه به خواب خنده میشه همین طور هم شد ساعت 12 خبر خونه جدید رو بهم دادن  دیروز بابا اومد دنبالم و مستقیم رفتم خونه آبجی  همه وسایل رو جمع کردیم دیشب با ماشین خودمون یکمیش رو بردیم  امروز صبح هم از شکرت خودمون ماشین اومد وسایل ریز و شکستنی رو بردیم  همه چی رو چ...
10 مرداد 1392

خونه جدید

دوستان آبجی اینا دارن خونشون رو عوض میکنن  یه خونه بزرگتر با امکانات بیشتر  امشب وسایل کوچیک رو میبریم و  فردا و پس فردا وسایل بزرگتر رو میبریم  خیلی خوشحالم بابا خونه ای که الان توش بودن  خیلی کوچیک بود و چون یک خوابه بود نمیشد برا  بچه اتاقی تدارک دید .امروز میرم خونه آبجی وسایلش رو بسته بندی کنیم  کلید خونه جدید دست آقا محمد هس  خدا رو شکر یخورده جاشون باز میشه و این که دیگه مجتمع نیس یه خونه شخصی با پارکینگ و انباری اختصاصی  و در ضمن آسانسور هم داره برا آبجی که در آینده سخته پله بره بالا و پایین خوبه  از هر نظر کویت کویته منتظر عکس های جدید از خونه جدید باشین دوستان ...
9 مرداد 1392

عکس

دیروز آلبوم عکس رو میدیم ، آبجی اغلب عکسای دوران  بچگیش رو برده خونه خودش اما چند تایی خوبش بود شب عفو است و محتاج دعایم ، زعمق دل دعایی کن برایم اگر امشب به معشوقت رسیدی ، خدا را در میان اشک دیدی کمی هم نزد او یادی زما کن ، کمی هم جای ما او را صدا کن بگو یارب فلانی رو سیاه است ، دو دستش خالی و غرق گناه است... دوستان التماس دعا دارم  واس ما هم دعا بکنید  منیره - هادی - جعفر  آبمیوه صداتم ، چرخ کرده نگاتم ، قربون اون چشاتم ، کشته خندهاتم ، من مرده حیاتم ، تا عمر دارم فداتم ، بعد از مرگم خاک پاتم ، تا هستی خاطرخاتم  ...
5 مرداد 1392